جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

فیلم مستند رلیجلس (۶)




بازگردان: "کانون آگنوستیک ها و آتئیست های ایران" 

بیل: فکر می کنید چرا مردم اینجا می آیند؟ چیزی مثل دیزنی لند؟  عیسی: من فکر می کنم این فرصت  خوبی برای مردم  است برای دیدن سرزمین مقدس.

بیل: چگونه است که یک ابرتوانا [سوپر پاور: این واژه را بجای خدا بکار می برد] چرا شیطان را از بین نمی برد تا مردم آسوده زندگی کنند؟ منتظر چیست؟
عیسی: او انجام خواهد داد، منتظر پایان است [قیامت روی زمین] بیل: چرا اینجوری بازی می کند؟
عیسی: هر روز خدا مانند ۱۰۰۰ سال ماست. در دیدگان خدا صلیب رفتن عیسی ۲ روز پیش رخ داده.
بیل: چه می گویید دربارهء نسل کشی یهودیان، چرا آن خوب بوده؟ [منظور این که چرا خدا در آن موقع دخالت نکرده]
عیسی: خدا برای ما برنامه ای دارد.
بیل: جدا، چه خواهی گفت اگر شما یکی از آن مردمانی بودی که در انتظار مرگ بودی؟ (در این زمان مدیر موزه برنامه را قطع می کند). مدیر به یکی از افراد تیم بیل: او نمی تواند در اینجا باشد، بخاطر شخصیتی که دارد و شو هایش. (فلاش بک به مصاحبه) 
عیسی: همه فرامین به دو فرمان می رسد، هیچ خدایی پیش از من نیست و عیسی خدای توست.
 بیل: خدایی پیش از من نیست و من خدای شما هستم که دستور اخلاقی نشد. این کاری است که خدایی حسود می گوید.
عیسی: خدا حسود است این چیزی است که خودش می گوید. 
بیل: این اصلا شبیه تصویری که از خدا باید باشه نیست. این صفت خیلی انسانی است، من نمی خواهم خدایم صفت انسانی داشته باشد.
عیسی: این دو روی سکه است، خدای جبار و خدای بخشنده. 
بیل: در ۵ فصل اول انجیل فقط کشت و کشتار می کند!
عیسی: در درون شما حفره ای هست که تنها خدا می تواند آن را پر کند، نه مواد مخدر، نه سکس و نه چیز دیگری.
بیل: اگر من خدا بودم انسانهایی می آفریدم بدون حفره ای در درونشان.
عیسی: تا به حال شده که صدایی را در پس زمینهء مغز خود بشنوی؟ نام آن روح القدس است!
بیل: آن خدا نیست، آن صدا تو هستی.
عیسی: گوش کن در سکوت چه می شنوی؟
بیل: این صدای باد است نه روح القدس چگونه می شود که مسیحیت یکتاپرستی باشد زمانی که ۳ خدا دارد.
عیسی: مانند آب سه حالت دارد جامد، مایع و گاز. 

(بیل در خودرو): ایده خدا سه حالت دارد بسیار هوشمندانه بود برای چند لحظه من ماندم چه بگویم، ولی پس از ۲ دقیقه اندیشیدن می فهمی چرت است ولی از دید افرادی که به دیدن این موزه می آیند و زیاد نمی اندیشند بسیار موثر است.   

بیل: ناراحت نمی شی وقتی می فهمی داستان تکراری است؟ ما کریشنا [خدای هندی] را داریم که او هم درودگر بود، از مادری باکره زاده شد، در رودخانه غسل تعمید داده شد. 

عیسی: آیا اینها در تاریخ آمده است؟ 

بیل: آری! میترا خدای پارسیان حداقل ۶۰۰ سال قبل از عیسی، در ۲۵ دسامبر به دنیا آمد، معجزات مشابه عیسی را ارائه می داد، ۳ روز پس از مرگ دوباره زنده شد، به نامهای گوسپند (نام عیسی)، حقیقت، نور هستی و رهایی دهنده [همه نام های عیسی] 

عیسی: من اینها را نمی دنم، ولی من با سخنان خدا پیش می روم این چیزی است که من ایمان و باور دارم. 

گفتگو در همین باره با توریستی دیگر: من ایمان دارم، من باور دارم که عیسی حقیقت است. انجیل به ما این را گفته که همه چیز امکان پذیر است.
بیل: هزار سال پیش از عیسی این افسانه در منطقهء خاورمیانه برای خدایان دیگر گفته شده.
فرزند توریست: از کجا معلوم که آنها داستان عیسی را کپی نکرده باشند؟

 (ویدئو کوتاهی نشان می دهد که تصویر عیسی است اما زیرنویس درباره هوروس خدای مصر می نویسد) ۱۲۸۰ سال پیش از میلاد مسیح در کتاب مردگان آمده است که هوروس فرزند خدای اسیریس از مادری باکره زاده شده، توسط انوپ در رودخانه غسل تعمید داده می شود، پس از آن سرش بریده می شود. مانند عیسی با شیطان در بیابان مبارزه می کند. مردم بیمار را درمان می کند، کور را شفا می دهد، جن را از بدن بیرون می کند و بر روی آب راه می رود و حتی مرده را زنده می کند. اوه فراموش کردیم، حواریون او ۱۲ نفر بودند. او به صلیب کشیده می شود و پس از ۳ روز دوباره زنده می شوند، ۲ زن او را می بینند که هوروس نجات بخش بشریت دوباره زنده شده.

(فلاش بک کوچکی به عیسی) عیسی: پنداریم که قرار باشد یک سمت را برگزینیم، شما کدام سمت را بر می گزینی؟
بیل: که وجود ندارد.
عیسی: چی فکر می کنی اگر اشتباه کرده باشی؟
بیل: شما چطور، اگر شما اشتباه کرده باشی چی؟ (عیسی کم می آورد) 

(هاید پارک لندن، گوشهء سخنوران، بیل با لباس مبدل سخنان دین جدید ساینتولوجی را به مردم می گوید و مردم او را مسخره می کنند)
(فلاش بک به شو خود بیل) بیل: ساینتالوجیست، (مردم می خندند) بیل: وقتی از ساینتالوجی حرف می زنیم می خندید و در دل می گویید چه چیز مزخرفی ولی بدنیا آمدن عیسی از باکره و ماری که راه می رفت و حرف می زند و این جور چیزا حقیقت است!؟ همه دین ها دیوانه کننده هستند، آنها باید چیز های عجیب بگویند تا بقا داشته باشند. 

(بیل به سالت لیک سیتی می رود، مرکز مورمون ها) برای مورمون بودن باید به چیز های بسیار عجیبی باور داشته باشید، انقدر احمقانه که حتی با استاندارد دین ها احمقانه بنظر می رسد. دیگران همه چیز های باحال و احمقانه را قبلا گفته اند پس تو باید با یک چیز احمقانه جدید بیایی...  


۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

فیلم مستند رلیجلس (۵)



بازگردان:"کانون اگنوستیک ها و آتئیست های ایران" 



 توضیح: نوشته های داخل [] توضیحات یا اطلاعات اضافی برای آگاهی بیشتر می باشد و در اصل ویدئو نیست 



(در ادامه دیدار با رییس موزهء آفرینش) بیل: تمام دانشمندان از رشته های مختلف علمی می گویند که فرگشت درست است و داستان آفرینش در انجیل غلط است. این هیچ اثری روی شما ندارد؟
- خیر! از دیدگاه انجیلی قبل فهم است که چرا بیشتر مردم حقیقت را نمی پذیرند، مردم گناهکارند و با پروردگار خود مبارزه می کنند.
بیل: تمام دانشمندان گناهکار هستند؟ (فرد با زبان بی زبانی می گوید آری)
(دیدار با پدر جورج کوین از واتیکان) بیل: بسیاری از مردم مذهبی اعتقاد دارند که زمین ۵۰۰۰ سال عمر داشته است. جورج: اگر دانشمند باشی آن را نمی پذیری. بیل: شما مسول پژوهش های اخترشناسی واتیکان هستید، برای من این مثل آن است که کسی همجنسگرا و جمهوری خواه باشد. جورج: اگر حقیقتی باشد ما می پذیریم، جان پل دوم پاپ قبلی گفت که فرگشت حقیقی است و واتیکان آن را پذیرفت. (فلاش بک به موزه) بیل: ما می دانیم که انسان و دایناسور با هم زندگی نمی کردند، چرا شما به این امر پافشاری می کنید؟ - اگر ثابت شود یک قسمت انجیل غلط است، می توان گفت که باقی آن نیز غلط است [دلیل پافشاری دینداران به نپذیرفتن فرگشت] (فلاش بک به واتیکان) جورج: انجیل عهد قدیم و جدید از حدود ۲۰۰۰ سال پیش از مسیح تا ۲۰۰ سال پس از او نوشته شده است. دانش امروز از گالیله و نیوتون آغاز شده و در بازه زمانی ۲۰۰-۳۰۰ سال اخیر است. چگونه ممکن است دانش و علوم در انجیل باشد، امکان پذیر نیست [قربان دهن این کشیش واتیکان، خوب ما همین را می گوییم، نتیجه این حرف هم این است که عیسی و موسی و محمد و وحی و خدا و معجزه وجود ندارد] برای من ساخت است که بگویم اما این حقیقتی است، نباید دنبال دانش در کتاب های مقدس گشت و دیدگاه بنیادگارانه مذهبی مثل بیماری است. (فلاش بک به موزه و گفتمان بی حاصل با فرد بنیادگرا)
(در واتیکان) بیل: من در خود واتیکان هستم، می خواستم با پاپ گفتگو کنم یا حداقل یک کاردینال یا کسی با سمت بالا اما انگار من در سیاههء بدکاران هستم و کسی با من حاضر به گفتگو نشد. آیا این ساختمان اصلا شبیه آن چیزی که عیسی در ذهنش بود می باشد؟
(گفتگو با پدر رگینالد فاستر، کشیش واتیکان) بیل؛ اینجا مثل یک قصر می ماند، این شما را آزار نمی دهد که یم عیسی با این چیز که می بینیم متفاوت است. پدر: چرا! اگر من رییس بودم [پاپ] حاضر نبودم آنجا زندگی کنم. اگر عیسی اینجا بود باید جای در حاشیه شهر زندگی می کرد. بیل: آنقدر ناراحت می شی که حاضر هستید یقه را بکنید؟ [یقه سپیدی که کشیشان کاتولیک می گذارند] پدر: من یگه را دیگر نمی پوشم. [ به معنی اینکه از کشیش بودن دست کشیده] به تازگی ۱۰ کتاب خوانده ام که در آن از دلیل منطقی درباره دین حرف زاده. بیل: می دانی نتیجه چیست؟ جهنم و عذابش! پدر: این یک ماسال کلاسیک است، این افسانه ها همه دوریشان تمام شده. بیل: تولد عیسی تا سال ۳۴۹ میلادی هیچ جایی ثبت نشده. پدر: او ممکن است در سوم جولای زاده شده باشد، اینها همه داستانهای زیبا هستند. اینها همه یاوه هستند. بیل: شما پدر ماوریک هستید [کنایه به سریالی به این مزمن که گوشه هایی از این سریال را هم نشان می دهد] بیل: این خدای پدر، خدای پسر، روح القدوس و فرشتگان هیچ کدام نشانی از یگانه پرستی نیست! پدر: ای ما خداهای کوچک [مینی گاد] زیاد داریم، خوب گروه مردم نمی خواهند بفهمند. می دانید در آماری که در ایتالیا (کشوری چنین مذهبی) گرفته اند که در هنگام نیاز چه کسی را در دل خود صدا می کنید عیسی در این سیاهه در جایگاه ۶ ام است؟ بیل: پس چگونه مردم را به این حقایق متقاعد می کنید؟ پدر: من نمی کنم، فراموشش کن، بگذار اینها با عقاید احمقانه خود زندگی کنند.
(ارلاندو فلوریدا، موزهء تجربه ای در سرزمین مقدس) چد یکی از کارمندان این موزه می گوید: ما باور خود را به مردم تحمیل نمی کنیم، ما تنها آنرا در دسترس آنها قرار می دهیم. (پرسش: شما بازدیدکننده مسلمان هم دارید) چد: بله حتما، ما حتی بازدیدکننده گانی از نوارغزه داشته ایم! (گفتگو با یک بازدید کننده) بیل؛ میدانید برای یک کودک داستان های انجیل با داستانهای تخیلی و افسانه هایی که برایشان می خوانیم تفاوتی ندارد. اگر بزرگترها به آنها بگویند افسانه ای دیگر دین ماست وقتی بزرگ می شوند از اینیکی به جای دیگری به عنوان دین دفاع خواهند کرد؟ - توریست: شما می گویید انجیل افسانه است؟ توریستی دیگر در یک جای دیگر موزه: عیسی نطفه خدا است، هیچ مردی مریم باکره را حتی دست نزده بود! در آخرین صحنه با عیسی موزه دیدار 
 می کند که در بخش بعدی خواهید دید.





۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

فیلم مستند رلیجلس (۴)




 بازگردانی: "کانون اگنوستیک ها و آتئیست های ایران"


 توضیح: نوشته های داخل [] توضیحات یا اطلاعات اضافی برای آگاهی بیشتر می باشد و در اصل ویدئو نیست 


دوستان گرامی که می خواهند قسمت های قبلی این مستند را ببینند در سمت راست وبلاگ قسمت "فهرست موضوعات (برچسب ها)" یک بخش مجزا برای این مستند هست. می توانید برچسب فیلم مستند رلیجلس را انتخاب کنید همه قسمت های این مستند به ترتیب می آید. 


(ادامه دیدار بیل با استیو برگ) بیل: شما اعتقاد دری پس از مرگ به جای بهتری خواهی رفت. استیو: من باور دارم که اینطور است. بیل: مطمئنی؟ استیو: هرجا باشم با عیسی هستم حتی اگر سالت اشغالی باشد که باور دارم نیست، ولی هرجا باشد جای بهتری است. بیل به کنایه: پس حاضری خودت را برای رسیدن به این مکان بکشی؟ استیو: نه! چون باور دارم خدا در این دنیا به من ماموریتی داده مانند یونس که ماموریتی داشت. 
(بیل در خودرو): این داستان بسیار مورد علاقه من اما تخیلی و مزخرف است. یونس در درون یک وال ۳ روز زندگی می کرد! بیل همین سوال را از استیو می کند و استیو پاسخ می دهد بطور معجزه آسایی بله! در خودرو بیل به ارتباط شدید مسیحیت و ملی گرایی آمریکایی می پردازد و ترکیبی بی ربط [مانند آنچه رییس جمهورهای امریکا و حتی مردو مامیرکا بارها می گویند: خدا امریکا را برکت دهد، یا نوشته معروف همه پول های امریکا: به خدا اعتماد داریم.] سپس بیل به بنای یادبود جفرسون یکی از بنیان گذاران امریکا می رود. از ری سوارز (روزنامه نگار) می پرسد: چگونه شد که ما به یک ملت مسیحی تبدیل شدیم؟ تک تک بنیانگذاران امریکا در سخنانشان گفته اند که ما یک ملت مسیحی نیستیم. (فرتور نمونه ای از گفتار آنها) [ این ۷ تن هستند: جورج واشنگتن، جان آدامز، جان جی، بنجامین فرانکلین، الکساندر همیلتون، توماس جفرسون و جیمز مدیسون که هیچکدامشان آدم مذهبی نبوده اند و سخنان آنها نشان می دهد که نتنها مذهبی نبوده اند بلکه اگنوستیک یا آتئیست بوده اند]. بیل: آیا جفرسون انجیل ویژه خود را ننوشته بود؟ و جاهای انجیل را که لازم نمی دانست حذف نکرده بود؟ ری: آری! او تمام قسمتهایی که درباره مجازات و گفتار عیسی دربارهء الوهیت  را کنار گذاشت. در دیدگاه آنها آمریکایی بودن و مسیحی بودن دو مقوله جداگانه بود، در دوران آنها مردمان کمتری و به تعداد زمان کمتری به کلیسا می رفتند. (در خودرو): ۱۶% آمریکای ها بی دین هستند. ۱۶% اقلیت بزرگی است. این جمعیت بیشتر از یهودیان، سیاهان امریکا، همجنس گرایان و غیره هستند اینها لابی می کنند و هرچه می خواهد بدست می آورند.


(دیدار با مارک پریور سناتور ایالت آرکانزاس): شما خود را یک مسیحی کلیسای انجیلی [اونجلیک] می دانید و گفتید بهترین درس های زندگی در انجیل می باشد. هم اکنون بیشتر سیاستمداران امریکا خود را انسان هایی ایماندار و دیندار می دانند، چرا ایمان خوب است؟ مارک: ایمان انسان ها را لطیف تر می کند، به آموزه های عیسی نگاه کنید! پر از بخشایش است! بیل: او همچنان گفته اگر فردی مرا اطاعت نکند بدنش به هیزم های آتش تبدیل خواهد شد و خواهد سوخت. مارک: من باور دارم عیسی راهی است برای وفق دادن، سواد آن داستان [کلمه سواد: لیترسی، در انگلیسی واژه مناسبی نبود که سناتور بکار برد برای همین بیل در فیلم آن را با علامت سوال زیرنویس می کند]. آن خدا تمام جزییات روز جزا را سر در می آورد. بیل: درباره ۱۰ فرمان چه می گویید. ۴ فرمان اول که تنها دربارهءخود خدا است، گویا خدایی حسود بوده است. تنها ۲ فرمانی که می توان به عنوان دستور زندگی استفاده کرد دزدی نکنید و کسی را نکشید است! چرا این هوشمندانه ترین گروه ۱۰ دستور زندگی است؟ این ۱۰ فرمان آزار جنسی کودکان، شکنجه، تجاوز یا خیلی چیزهای دیگر را  شامل نشده است! درصورتی که اگر ما امروز روز این سیاهه را تهیه می کردیم ممکن بود این دستورات را در آن جای می دادیم. مارک: جامعه و فرهنگ ما بسیار دگرگون شده و متفاوت است. بیل: این درست چیزی است که من می گویم، چرا ما باید به فرمان ها و فرستادگانی از "دوران برنز" باور داشته باشیم. [سناتور مانند خری در گل گیر می فرمایند] بیل: تعداد بیشتری کشتار با نام خدا انجام شده. [اینجا باز سناتور گند می زنند، لغت ایندیجوسلی در لغت نامه انگلیسی وجود ندارد احتمالا منظور ایشان ایندیجینس بوده به چم ذاتی، طبیعی، بومی، فطری] منظور آقای سناتور: شما فکر می کنید ما از دی.ان.ای یا بطور فطری می دانیم که کشتن کار بدی است؟ من فکر نکنم [آنوقت دوستان به دینداران ایران خورده می گیرند، این آقا سناتور دیندار امریکا است] بیل: جدی! شما به خدا نیازمندید تا بدانید و تصمیم بگیرید که همدیگر را نکشید؟ مارک: شما می توانید به جوامع اولیه نگاه کنی و ببینی آنها همیشه در جنگ بودند. (تصویر در پاسخ دوران مدرن را نشان می دهد که کم در جنگ نیست) بیل: در میان ۳۲ کشور صنعتی جهان امریکا پس از ترکیه دیندار ترین کشور است، بیشترین آمار آدم اعتقاد به فرگشت را نیز پس از ترکیه داریم. مارک: ما به آزادی دین اعتقاد داریم. بیل: تماما کشور های آن سیاهه به آزادی دین اعتقاد دارند. سناتور: اوه چه جالب! [ایشان این را نمی دانستند] بیل: آیا شما فرگشت را قبول دارد. سناتور: من نمی دانم، اختلاف زیادی بین دانشمندان در اینباره است. بیل: این امکان ندارد، همهء دانشمندان فرگشت را قبول دارند. شما باور ندارد که ۵-۶ هزار سال پیش آدم و حوا با ماری که می توانسته سخن بگوید گفتگو کردند و گولش را خوردند؟ مارک: احتمال داشته! بیل: این مشکل من است شما سناتور هستید، شما از معدود کسانی هستید که این کشور را اداره می کنید. من نگران هستم که کسانی که کشور من را اداره می کنند به مار سخنگو باور داشته باشند. که در اینجا آگهی سناتور در میان کلام بیل می پرد و شاهکار خود را رو می کند: شما نیازی ندارد که آزمون هوش را بگذرانید و باهوش باشد تا سناتور شوید. اینجا بیل خشکش می زند. 


بیل به موزه آفرینش می رود. در این موزه می خواهند نشان دهند که چگونه ممکن است همهءدستان آفرینش درست باشد و برای مثال دایناسورها با بشر در یک دوران [بازه زمانی ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پیش نه میلیون ها سال] در کنار هم با صلح و صفا زندگی می کردند. مدیر این موزه می گوید: اگر به آفرینش اعتقاد ندارد زن باید از میمون ها باشد [ احمق فکر نمی کند که مرد و زن با هم مسیر فرگشت را پیموده اند و با هم در یک سیر میلیون ساله آدم شدند] 

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

فیلم مستند رلیجلس (۳)




بازگردانی: "کانون اگنوستیک ها و آتئیست های ایران" نوشته های درون [] افزوده های ما برای توضیح است و در فیلم نیست. 

در این بخش در ادامه با گفتگو با آقای دکتر جرمایاه می گوید: من لباسم را از یک خیاط مسلمان می خرم. بیل به شوخی می گوید: می دانم، جالب این است که شما الان مسیحی هستی، مسلمان بودی و مانند یک یهودی لباس می خری.

(در شهر سدوم، اسرائیل) بیل: پشت و بالای من مکان اصلی شهر های دوقلو سدوم و گامورا [داستان قوم لوت در اسلام] است. بنا به گفته ای شهر گناهکاران بوده است. چقدر گناهکار؟ بهتر است بگوییم: "هرچه در گامورا اتفاق می افتد، در گامورا می ماند" [این مثل در فرهنگ آمریکایی برای لاس وگاس بکار می رود]. اینگونه بود تا زمانی که خدا دخالت کرد و دو فرشته برای کنکاش به اینجا فرستاد و فرشتگان به خانهء فردی خدا پرست به نام لوت رفتند. مردم شهر می خواستند به آنها تجاوز کنند. لوت نمی خواست شهرش به تجاوز به فرشتگان معروف شود به مردمان شهر دخترانش را برای تجاوز پیشنهاد داد و او آدم خوب شهر بود. این داستان من را به این پرسش رساند که: اگر من قرار باشد در جایگاهی به کتابی قسم یاد کنم چرا باید به این کتاب باشد؟ هر کتابی می تواند ارزش اخلاقی بیشتری از این کتاب داشته باشد. 

(دیدار بیل با یک همجنس گرا که دوباره دگرجنس گرا شده و با یک زن همجنس گرای که او نیز دگرجنس گرا شده ازدواج کرده و بچه دار هم شده اند و او دفتر راهنمایی برای همجنسگرایانی دارد که می خواهند دگرجنس گرا شوند)

- هستند کسانی که اینجا می آیند و پس از مشاوره به زندگی قبلی خودشون باز می گردند.
بیل: چون آنها همجنس گرا هستند.
- نه برای اینکه آنها گناهکار هستند.
بیل: همجنس گرایی چیزی است که در وجود طبیعی طرف هست. انسان کسی بوده که انجیل را نوشته اما طبیعت طرف را همجنس گرا ایجاد کرده.
- هیچکسی همجنس گرا زاده نشده. فرد می گوید هیچ توضیح زیست شناسی در اینباره نیست. [که لبته دروغ می گوید، رفتار همجنس گرایی در ۱۵۰۰ گونه جاندار در روی زمین دیده و ثبت شده].
 فرد اضافه می کند آفرینش اینگونه بوده که مرد آلت تناسلی داشته باشد و زن دریافت کننده آن را. فرد می گوید هیچ تحقیق علمی ثابت نکرده که ژن همجنس گرایی وجود دارد. (فلاش بک بیل با دانشمندی که ژن همجنس گرایی را یافته گفتگو می کند).
بیل: اینکه می گویید در انجیل آمده که شما فرق می کنید کلام خداست، ولی همهء این تفسیرها از عهد قدیم آمده، عیسی هیچ حرفی در مورد همجنس گرایی نزده و این مساله بزرگی بوده که همه درباره اش صحبت کرده ند. گفتمان ادامه می یابد با انکار این فرد که طبیعت آنها همجنس گرا است...

(در خودرو): وقتی ۱۷ ساله بودم، اولین دوست دخترم مرا رها کرد و نخستین شکست بدترین است، در آن حال من دنبال چیزی می گشتم که آرامشم دهد و حتی حاضر بودم با یک خدای خیالی که به حرف من گوش می دهد ارتباط برقرار کنم و بگم خدا لزومی نداره دوستم داشته باشی، ولی کافی است کار من را راه بیاندازی. 

(دیدار با استیو برگ، کسی که از یهودیت به مسیحیت پیوسته)؛ چه چیزی شما را به این راه کشاند؟ تا فرد سخن خود را آغاز نکرده بیل به شوخی مجسمه مریم باکره را می بیند که چند صد دلار قیمت دارد و می پرسد گران است، مدونا بدون بچه چند ؟ که فرد نشنیده می گیرد.
استیو: در دهه ۷۰ از عیسی خواستم که کاری برای من بکند و عیسی برای من معجزه کرد و من به او ایمان آوردم.
بیل: چه معجزه ای (فرد سکوت می کند) بیل با شوخی می گوید: آنقدر هستند که یکی را به خاطر نمی آوری؟ یک مثال بزن؟
استیو: من در یک پارتی بودم، از طرف خواستم یک لیوان آب به من بدهد، او با بی ادبی گفت که اگه آب می خواهی بیا این لیوان و دعا کن باران بباره و من این کار را کردم و انقدر باران بارید که کسی نتوانست مهمانی را ترک کند.  
بیل: باران می بارد و قطع می شود، اگر قورباغه باریده بود می گفتیم معجزه است، اما باران؟ کسی به پاپانوئل اعتقاد نداره! 
استیو: معلومه کسی اعتقاد نداره.
بیل: با کنایه می گوید که هیچ فرقی نمی کند افسانه افسانه است. 

بنجامین فرانکلین: دیدن از راه ایمان یعنی بستن چشم های دلیل: پگاه زمانی روشن تر و واضح تر می شود که شمع را خاموش کنی.



سخن روز:


دیدن از راه ایمان یعنی بستن چشم های دلیل: پگاه (نور خورشید در سپیده دم) زمانی روشن تر و واضح تر می شود که شمع را خاموش کنی. - "بنجامین فرانکلین" 


[شکاک منطق: پگاه اینجا تعبیر روشنایی حقیقت و دلیل است، شمع نشان ایمان کور... ]


بازگردان: شکاک منطق 


Quote of Today:


The way to see by faith is to shut the eye of reason: The Morning Daylight appears plainer when you put out your Candle. 


- Benjamin Franklin - 


۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

نتیجه از سخن آقای مکارم: ژاپنی های بی خدا به بهشت می روند ما به جهنم


آقای مکارم می گویند که بلاهای طبیعی سزای گناه مردمان است؛ پس اگر اینگونه است انسان هرچه بی خداتر کم گناه تر! 

می پرسید چرا؟ 

به روش کاملا علمی ثابت می کنیم که مردمان با خدای ایران از مردمان بی خدای ژاپن ۸۰۰۰ بار گناهکارتر هستند (منابع در پایین مقاله)

۱- زمین لرزهء بم با ۶.۶ ریشتر ۴۲۰۰۰ قربانی گرفت



۲- زمین لرزه+سونامی ژاپن نه ۹ ریشتر تنها ۲۰۰۰۰ قربانی گرفت (که بیشتر آنها در سونامی کشته شدند تا در زمین لرزه)



۳- توان تخریبی یک زمین لرزهء ۶.۶ ریشتر برابر است با یک بمب ۱۲۰ کیلوتنی تی.ان.تی و ۹ ریشتر برابر با ۴۸۰ مگاتن (۴۸۰۰۰۰ کیلوتن). تنها توان تخریب زمین لرزه بدون محاسبه سونامی پس از آن ۴۰۰۰ برابر بیشتر از زمین لرزه ۶.۶ ریشتری است.

نتیجه گیری ریاضی: تعداد قربانی های زمین لرزهء بم ۸۰۰۰ برابر بیشتر از زمین لرزه ژاپن بوده است. 

نتیجه گیری فلسفی: دینداران با خدا ۸۰۰۰ بار از بی دین های بی خدا گناهکارتر هستند.

نتیجه گیری فرهنگی: ژاپنی ها به خدا اعتقاد ندارند و خانه هایشان را محکم می سازند و زنده می مانند، ولی ما منتظر هستیم معجزه بشود و زیر آوار می میریم. 

نتیجه گیری علمی: بهتر است بجای نشستن پای منبر برویم دانشمان را بالا ببریم 

نتیجه گیری اخلاقی: اگر بر فرض خدایی دادگر بوده باشد که تصمیم بگیرد که بر اساس میزان گناه، افراد یک جامعه بر اثر بلایای طبیعی بمیرند. ایرانی های با خدا بی اخلاق هستند و ژاپنی های بی خدا با اخلاق. 

نتیجه گیری منطقی: یا خدایی دادگر وجود ندارد یا اگر خدایی دادگر و بهشت و جهنمی باشد، ژاپنی ها به بهشت می روند و ما به جهنم 

نتیجه گیری انسانی: ژاپنی ها دانش و فن آوری خود را گسترش می دهند که حتی سونامی و زمین لرزه ۹ ریشتری کسی را نکشد و ما ایرانیان همچنان دعا می کنیم که خدا گناهان ما را ببخشاید و زیر آوار زمین لرزه بعدی می میریم. 

"شکاک منطق" 

بنمایه:


http://www.rahesabz.net/story/41135/
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5059176,00.html
http://earthquake.usgs.gov/learn/faq/?faqID=33
http://www.webcitation.org/mainframe.php
http://www.webcitation.org/5xgjBRle0 



فیلم مستند رلیجلس (۲)



بازگردان به پارسی توسط: "کانون آگنوستیک ها و آتئیست های ایران" نوشته های داخل [] افزوده های ما برای توضیح است و در متن اصلی نیست 

فرد از بیل می پرسد: فکر می کنی چه اتفاقی می افتد اگر پس از مرگ ببینی که ما درست می گفتیم و تو در اشتباه می کردی. بیل: اگر شما کار خوب می کنید تنها برای اینکه در آن دنیا خیالت راحت باشد که به بهشت می روی این دلیل خوبی نیست و خود شما هم این را می دانی. 

ممکن است شما حقیقت را بگویید، من فکر نمی کنم اما ممکن است. برای همین من می گویم "من نمی دانم".

در خودرو: من اینجا شک را تبلیغ می کنم، دیگران یقین را می فروشند. 

دیدار با دکتر فرانسیس کالینز-سرپرست پروژهء پژوهش های ژن آدمی- (زیر نویس می آید که ۹۳% از دانشمندان آکادمی علوم امریکا یا آتئیست هستند یا اگنوستیک و آقای کالینز از گروه انگشت شمار دیندار در این آکادمی است).  بیل مار در اینباره پرسش می کند. 

کالینز: بخاطر اینکه مدارکی وجود دارد که عیسی وجود داشته. بیل: کدام مدارک؟ (فلش بک به کلیسای کوچک به آنها همین را می گوید)  - کالینز: وقتی من انجیل را می خوانم در آن رکورد زندگی فردی است که توسط شاهدان عینی نوشته شده. -بیل: آنها [منظور: لوقا،متا،مرقس و یوحنا، نویسندگان انجیل] شاهدان عینی نبودند. کالینز: با چند دهه فاصله بودند. بیل: آیا این برای شما یک اثبات علمی است که افرادی با فاصله چند ده سال یک داستان را بنویسند؟ دکتر کالینز به سفسطه می پردازد که نمی شود استاندارد گذاشت. 

(فلاش بک به کلیسا و درون خودرو) بیل: هیچکدام از انجیل ها درباره کودکی و نوجوانی عیسی حرفی نزده است، ما نوزادی وی را داریم سپس ناگهان می رویم سی سالگی او و به شوخی می گوید فکر کنم عیسی یک پسر یهودی عجیب بوده. آنچه ما داریم تنها ۴ انجیل است و آن تاریخ نیست، نویسندگان انجیل هیچکدامشان عیسی را ندیده اند. فرد می گوید: چگونه می توان نشانه های عیسی را که در انجیل آماده با دقت بگویند. بیل: آیا قبول دارد که عهد جدید پس از عهد قدیم می باشد؟ در عهد قدیم نشانه ها آمده است کافیست اینها عهد قدیم را خوانده باشند و نشانه ها را با عیسی هماهنگ کنند.

بازگشت به دکتر کالینز- بیل: شما می دانید که این انجیل ها با هم همخوانی ندارند. (کالینز تایید می کند) بیل ادامه می دهد: زاده شدن عیسی از مادر باکره تنها در دو تا از انجیل ها آمده است. شما فرز کن زندگینامه عیسی را می خواهی بنویسی، این یکی از مهمترین مسائلی است که حتما ذکر خواهی کرد.(در خودرو) محال است کسی این داستان را بداند و بگوید او از مداری باکره زاده شده خوب که چی! چیز جالبی نیست حذفش می کنم!

(فلاش بک تو کلیسای کوچک): من می فهمم که نداشتن باور و ایمان چیز لوکسی است، در هنگام سختی داشتن باور باره من قابل فهم است، مصلا اگر کسی در زندان باشد و بگوید جز عیسی کسی را ندارم من او را درک می کنم، اما شما دوستان خیلی باهوش تر از آن هستید که باور کنید ماری که پا داشته و قدرت حرف زدن بوده آدم را فریب داد. حالا به رسم خودتون برام دعا کنید.

(در خودرو): آنها مردمان خوبی بودند و بعضی وقتها خیلی سخت است که بفهمیم چطوری اینهمه آزار از دین بر می خیزد. 

دیدار با دکتر جرمیاه کومینگس رهبر یکی از فرقه های نوپای مسیحی کسی که مدرک دکترا ندارد و خود را دکتر می خواند. [پس از پخش این فیلم این آقای دکتر پیروان خود را از دست داد و تلاش کرد که بیل مار را به دادگاه برای پرداخت مبلغ ۵۰ میلیون دلار سو کند اما کارش به جایی نرسید وی پیش از آن در یکی از گروه های موسیقی معروف فیلادلفیا خواننده بوده است] 

بیل: من یکی از آهنگ های شما را دوست می داشتم. 

دکتر: اون آهنگ خیلی پور فروش بود و نویسنده آن در سن ۱۰ سالگی به مقام ارشاد مسیحیت رسیده بود.

بیل: چگونه یک پسر ۱۰ ساله می تواند رهبر و مرشد دینی باشد؟ به شوخی می گوید: من ارتباط نزدیکی بین خوانندگان موسیقی و رهبران دینی می بینم، هردوی آنها کاستوم و لباس های عجیب و غریب می پوشند تا توجه مردم را جلب کنند. 
پس از ویدئو کوتاهی میپرسد: مردم که به دیدار شما می آیند باید بدانند که این لباس زیبایی که تن شما از پول آنها پرداخت شده. دکتر: من همیشه خوب لباس می پوشم. بیل: کفش های شما از پوست کروکودیل است؟ دکتر: نه از پوست مارمولک است. بیل: میبینم که کلی جواهرات دارید. دکتر: من طلا را دوست دارم، مردم دوست دارند تو لباس خوب بپوشی. بیل: این چیزی است که پیمپ ها درمورد زنهای زیر دستشان می گویند. (پیمپ: کسانی که رییس خود فروشان هستند) 

دکتر: عیسی لباس های خیلی خوبی می پوشید. 
بیل از خنده غش می کند: در کجای انجیل چنین گفته شده؟ 
دکتر: وقتی عیسی به دنیا آمد برایش طلا آوردند، پس فقیر نبود [منظور داستان ۳ مغ زرتشتی است که انجیل آمده]

بیل: پس تصوری که من از عیسی دارم که حامی فقیران بود و لباس ساده بر تن داشت اشتباه است؟
دکتر: او لباس کتان گران قیمتی داشت.
بیل: اما عیسی بطور مداوم بر ضد انسانهای پولدار بود. 
دکتر: انجیل بر ضد پولداری نیست. بیل: عیسی بود، عیسی به شدت بر ضد پولدارها بود. 

دکتر حتی نمی تواند یک خط از ینجیل را درست بخواند.. بیل: پول برای شما می آید چرا که هواداران شما به شما می دهند. شما دارای قدرت هستی و آرزو و امید مردم در داستان شماست، بطور حتم هستند زنانی که خواهان شما باشند. دکتر: بوده اند اما این وسیله ای است که من از ن استفاده میکنم تا به جوانان پند دهم. جوانی بود که عاشق دختری بود، تا هادی که میخواست خود را برای آن دختر بکشد. به او گفتم این عشق را برای خدا بگذار و ببین چه اتفاقی می افتد؟ (بیل به درستی و زیرکی صحنه یک عملیات تروریستی را به عنوان نتیجه نشان می دهد)
 

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

شبی با خیام: (۱۲)




این قافله عمر عجب می گذرد /  دریاب دمی که با طرب می گذرد /
ساقی غم فردای حریفان چه خوری / پیش آر پیاله را که شب می گذرد /

ولتر: نخستین مرد دین، نخستین شیادی بود که با نخستین ابله دیدار کرد.




سخن روز:


نخستین مرد دین، نخستین شیادی بود که با نخستین  ابله دیدار کرد (رسید). "ولتر"


بازگردان: شکاک منطق




Quote of Today:


The first clergyman was the first rascal who met the first fool


- Voltaire -

فیلم مستند رلیجلس - بخش ۱ بازگردان پارسی توسط کانون




بازگردان به پارسی توسط: "کانون آگنوستیک ها و آتئیست های ایران" نوشته های داخل [] افزوده های ما برای توضیح است و در متن اصلی نیست 

[بیل مار در "مگیدو" در اسرائیل فیلم را آغاز می کند، جایی که مسیحیان بر اساس "مکاشفهء یوحنا"  در انجیل اعتقاد دارند که عیسی در آن مکان به زمین باز خواهد گشت و جهان پایان می پذیرد.  آخرین بخش انجیل مکاشفه یوحنا است که دربارهء بازگشت عیسی صحبت می کند، واژهء آرماگدون به چم آخرالزمان از نام این مکان گرفته شده است.]

بیل: وقتی این مکاشفه نوشته می شد تنها خدا قدرت پایان دادن جهان را داشت، ولی امروزه انسان هم چنین توانایی را دارد. متاسفانه قبل از اینکه انسان توانایی تصمیم گیری درست را داشته باشد و صلح طلب باشد، او توانست بمب اتم بسازد و محیط زیست خود را به طرز وحشتناکی آلوده کند. من از پیام وحی که خود بخود قابل انجام شدن باشد بیشتر از خود وحی بدم می آید.

بیل در خودرو: من صادقانه باید بگویم که باور دارم دین برای راه رسیدن به انسانیت مضر است. دین مثل فروختن محصول ندیدنی است. ترس از مرگ انقدر قوی است که مردم دربارهء آن افسانه ها درست می کنند و این افسانه ها را باور می کنند. برای نمونه افرادی که در زندگی عادی بسیار منطقی هستند وقتی به دین می رسد باور دارند که روز های یکشنبه با خوردن شراب خون فردی که ۲۰۰۰ سال پیش مرده را می نوشند.

(تیتراژ دیدنی آغاز برنامه)

اگر کمدی های استنداپ من در دههء ۸۰ را ببینید، من فقط با خدا شوخی می کنم، هرگز پرسشی پایه ای نمی کنم. برای نمونه درباره ختنه حرف می زدم. (فلاش بک به ویدئو قدیمی درباره ختنه) همیشه تلنگری می زدم (فلاش بک به ویدئو قدیمی دیگر) مادر من یهودی بود و پدرم کاتولیک، اجازه بدهید من چند فرتور(عکس) نشانتان بدهم. ما هرگز با ادب یهودی بزرگ نشدیم، حتی نمی دانستیم که نیمه یهودی هستیم. ما هر یکشنبه به کلیسا می رفتیم، البته من هیچوقت تفنگ اسباب بازم را از خودم جدا نمی کردم حتی در کلیسا. برای آن زمان من سوپرمن و بیسبال مربوط می شد نه این چیزها. بیل فرتورها را به مادر خود نشان می دهد و می گوید: ما با پدرمان به کلیسا می رفتیم و شما نمی آمدی و هیچگاه از شما نپرسیدیم که چرا با ما به کلیسا نمی آیی. [حرف های مادر پیر بیل بسیار شنیدنی است]. بیل در خودرو: وقتی من ۱۳ سالم بود ما دیگر به کلیسا نرفتیم. من در آن سن از رفتن به کلیسا متنفر بودم، چون خسته کننده بود واینکه روز تعطیلی آخر هفته باید زود از خواب بیدار می شدیم... به شوخی می گوید من حاضر بودم خدایی را بپرستم که بهم اجازه می داد خود ارضایی بیشتری کنم تا به دوست دخترم برسم. از مادر خود می پرسد: چرا پدر کلیسا را ترک کرد؟ مادر می گوید: ما از کاندوم استفاده می کردیم و کلیسا استفاده کاندوم را ممنوع کرد! من حدس می زنم این دلیل اصلی بود، او هیچوقت به من نگفت اما فکر می کنم دلیلش این بود. سپس از مادرش می پرسد: خوب ما به چیزی باور نداریم، چه چیز را باید بپرستیم؟ مادر می گوید من پاسخی برای این پرسش ندارم و بیل با زیرکی می گوید: "این پاسخ من است!" 

سپس بیل به یک کلیسای کوچک می رود و پرسش هایی را از افراد می پرسد. آیا از خودتان پرسیده اید که چیز های زیادی در مسیحیت هست که در انجیل نیامده است. مانند: نخستین گناه ادم ابوالبشر، مفهوم معصومیت، زاده شدن عیسی از مریم باکره فقط در دو تا از انجیل ها هست، حتی وجود پاپ. آیا فکر نمی کنید این گفته های فرد اصلی نیست بلکه نوشته های آدم هایی مثل ما است که بعد ها به دین اضافه شده؟ 
مردی جواب می دهد که توجیه علمی دارد و کلی داستان "دانش نما یا شبه علم" تحویل می دهد. [دانش نما  به چیزی گفته می شود که هیچ پای و اساس علمی ندارد اما گوینده با پیچاندن و توجیه کردن به ظاهر علمی می خواهد استدلال خود را علمی نشان دهد اما داغی که بنگرید می بینید که هیچ مستندی ارائه نمی شود، نمونه آن طالع بینی، دیدن بشقاب پرنده ها و آدمهای فضایی، کف بینی، فال قهوه، انرژی درمانی و از اینها]  

فرد دیگری می گوید: این باور و ایمان است. بیل می گوید: چرا باور و ایمان خوب است؟ چرا ایمان به چیزی که هیچ اثباتی برای خود ندارد خوب است؟ (فردی جلسه را ترک می کند). مرد دیگر می گوید من ۳۰ سال شیطان پرست بودم و حتی به مقام رهبر فرقه رسیده بودم. مواد مصرف می کردم، با زنان عشقبازی می کردم و زمانی که آن چیزها را کنار گذاشتم یک بسته پول قلمبه در جیبم بود اما کنارش گذاشتم. 

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

نیچه: کدامیک، آیا انسان یکی از لغزش های بزرگ خدا بوده است یا خدا یکی از لغزش های بزرگ انسان؟



سخن روز:


کدامیک، آیا انسان یکی از لغزش های [اشتباهات] بزرگ خدا بوده است یا خدا یکی از لغزش های بزرگ انسان؟ 


"فردریش نیچه"


بازگردان: شکاک منطق


Quote of Today: 


"Which is it, is man one of God's blunders or is God one of man's?"


 - Friedrich Nietzsche -

کدام خدا؟ فصل ۳: پیدایش قوم و دین یهود



در فصل دو گفته شد که شهرنشینی ساختارهای نوین اجتماعی چون قانون گذاری و دیوانسالاری را به همراه داشت. پیدایش دین به عنوان قانون اخلاقی و بعدها  وسیله قدرت نیز با این رویکرد گسترش یافت. 

گفتنی است که آنچه نویسنده در این مجموعه مقالات می نویسد، منظور وی بی احترامی به ادیان یا دینداران نیست و نخواهد بود. حتی نویسنده پیامبران را انسانهای پیشرو در زمینه اخلاقیات می داند که بنا به باور همگانی دوران خود، اندیشه های اخلاقی را در ساختار آنچه از گذشتگان به شکل افسانه و اعتقاد در دستشان رسیده است، در دین گنجانده اند. حتی در مواقعی ساختار شکنی کرده اند و ساختاری نو را برپا کرده اند. ولی هر چه کرده اند برای دوران خود بوده نه امروز!


نمونه این رویکرد؛ موسی نخستین پیامبر قوم یهود می باشد. این قوم در مناطقی از اردن، فلسطین و اسرائیل فعلی بطور پراکنده و در چند قبیله زندگی می کردند. رویکرد های دینی گفته شده در فصل گذشته در این قوم نیز رشد و نمو داشته و آنان نیز برای خود خدایانی ساخته و نام هایی برای این خدایان برگزیدند. تا اینکه خشکسالی بزرگی موجب کوچ اجباری این قوم به سوی مصر و دلتای سرسبز رود نیل می شود. به دلیل اینکه آنان خارجی بودند در مصر به شکل طبقه کارگر و برده در آمدند و این دوران بردگی ادامه داشت تا زمانی که فردی به نام موشه (موسی) از میان آنها در برابر نژاد پرستی فرعون و مصریان بر می خیزد. تا اینکه قوم خویش را به سوی سرزمین مادری باز می گرداند. این اتفاق مهم و آزادی این قوم آنقدر برای خودشان بزرگ بود که داستان آن نسل به نسل منتقل می شده و با گذشت  زمان شکل افسانه گونه بیشتری به خود یافته است. نسلهای بعدی که خواستند این رخداد مهم تاریخی را ثبت کنند آن را با آب و تاب فراوان و به گفته خودشان با شرح داستانها و معجزات عجیب نوشتند. این داستان گاهی آنقدر اقرار آمیز بود که تمام تلاش محققان امروزی برای اثبات آن امکان پذیر نمی باشد. 



در این باره دو نمونه را نویسنده بر می گزیند.

نخست شکافتن رود نیل برای عبور موسی و قوم یهود و فرو ریختن آب آن بر سر فرعونیان. دلیل رد این ادعا در نقشه های جغرافیایی وجود دارد. تمام تمدن مصر در شرق رودخانه نیل بنا شده و قوم یهود برای رفتن به اسرائیل نیازی به عبور ار نیل نداشته اند و هیچ راهبند آبی, از رودخانه گرفته تا دریا, میان مصر و اسرائیل وجود نداشته تا موسی نیاز به معجزه داشته باشد ( کانال سوئز تنها راهبند آبی این مسیر در قرن اخیر ساخته شده است). دلیل دیگر اینکه مصریان مانند یونانیان عاشق تاریخ نویسی بوده اند و هر رخدادی بزرگی را به ثبت رسانده اند. برای همین است که ما از تمدنی که پنج شش هزار سال پیش بوده حتی بیش از تمدنهای نوین تر اطلاعات داریم. هیچ کجای این تاریخ به شاهزاده ای به نام موسی و اتفاق غرق شدن لشکر فرعون اشاره نشده است. 


نمونه دوم ۴۰ سال دربدری در بیابان سینا، ناگفته پیداست که چه اغراقی در میان این داستان نهفته است. اگر یک چهارپا را هم در بیابان سینا رها کنی بعد از مدت یک سال یا از گشنگی و تشنگی تلف می شود یا بالاخره راه گذرکردن را پیدا می کند، چه برسد به ۴۰ سال. 

موسی برای ایجاد انگیزه این قیام, نیاز به دادن امید و آرزو به قوم خود داشت. بهترین راه برتری به انسانها, برتری بر باور آنهاست، چرا که وقتی انسان به چیزی باور پیدا کرد برای رسیدن به آن باور از هر جانفشانی و تلاشی فروگذار نخواهد بود. این راز را نخستین جادوگران سینه به سینه به نسل بعدی خود انتقال داده اند و حتی در امروز می بینیم که کارآمدترین سلاح یک ایدولوژی, شستشوی مغزی باورمندان و استفاده از این ایمان راسخ می باشد. بنابراین موسی به قوم خود گفت که شما قوم برگزیده خداوندید ، خدای شما از خدای اینان بزرگتر و قویتر است و بنابرین چون خدای ما در نبرد خدایان قویتر است ما نیز با وجود بی مقداری و ضعف, پیروز خواهیم شد. قوم یهود که از بردگی خسته شده بود این سخنان زیبا را باور کرد و پشت موسی به راه افتاد. اما انتقال جمعیتی زیاد آنهم انسانهایی که تا دیروز برده بودند و به یک نوع زندگی همراه با وحشی گری عادت کرده بودند، بسیار دشوار و غیر ممکن می نمود. برای همین موسی برای چند روز قوم را در بیابان رها کرد و رفت تا با خود بیاندیشد و با ده قانون ساده و اولیه برای پایداری و بقای قوم خود بازگشت. این ده قانون از ناهنجاری های عینی موجود میان آن قوم بی فرهنگ که سالهای سال برده بوده، برآمده است و هر رهبر هوشمندی چون موسی نیاز به این قوانین را برای رسیدن به هدف بایسته می دانسته.


پس از بازگشت قوم به منزلگاه نخست و شکل گیری دوباره سرزمین اسرائیل و ایجاد حکومت مرکزی سیر تاریخی دین در این قوم نیز انجام می پذیرد و پیشوایان دینی افشره ای از افسانه کوچ این قوم را با آنچه سینه به سینه به شکل دین درآمده بوده, به شکل "دین یهود" گرد هم می آورند. تورات مجموعه ای از داستانهای موسی و پیامبران یهود پس از وی می باشد و چند سد سال پس از داستان واقعی نوشته شده است, درست در زمانی که قوم یهود بار دیگر دچار مشکل می شود و به وسیله بابلیان کشورشان تسخیر می شود.


نکته بارز این دین هویت خواهی ملی این قوم است که حتی خدا را به شکل موجودی پرخاشگر، بی رحم و بسیار نژاد پرست به نمایش در می آورد. در تکمیل این سیر تاریخی آنها از داستانهای قوم آشور و بابل درباره خلقت آدمی ( آدم و حوا) و  طغیان بزرگ رود دجله (داستان نوح) نیز بهره می برند. شجره نامه ای از آدم تا موسی نوشته می شود تا این هویت برتری خواه را بهتر بیان کنند. با اطلاعات تاریخی خود آغاز بشر را به دو سه هزار سال پیش از تاریخ شناخته شده خود کشاندند و بدین گونه کتابی به نام تورات و بعد ها تلمود نوشته شد. یک دین شناس یهودی در چند صد سال پیش بر اساس این شجره نامه، زمان خلقت آدم و حوا را بین ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ سال پیش تخمین زد که امروزه با دانش ما از داستان فرگشت نشان میدهد که هم خلقت آنچنانی (خلقت آدم و حوا) افسانه ای بیش نیست هم تاریخ این فرگشت از خانواده میمون ها به انسان به چند میلیون سال پیش باز میگردد و نمونه امروزی انسان بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده اند تا اینکه بین ۵۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش از این قاره خارج شده و در تمام زمین پراکنده شده اند. بنابراین هیچ برتری نژادی میان انسانها با رنگ های گوناگون و از آیین های گوناگون وجود ندارد. ما فرایندی فرگشتی گونه ویژه ای از شامپانزه ها بوده ایم. نیازی هم نبوده که فرزندان آدم با خواهران خویش  همخوابه شوند تا نسل بشر رشد یابد.


افسانه بودن این کتاب را با نکته ای دیگر نشان می دهم، در آغاز کتاب سفر پیدایش، ترتیب آفرینش به شکل زیر است: 1- آفرینش آسمان و زمین ۲- آفرینش روشنایی ۳- جدا سازی روشنایی از تاریکی ۴- نامیدن این روشنایی و تاریکی به نام روز و شب ۴- ساختن کهکشانها و جداسازی آنها به وسیله آبها ۵- جمع شدن آبها و ایجاد خشکی ۶- آفرینش گیاهان ۷- تکمیل آفرینش ستارگان آسمان ۸- آفرینش جانوران دریایی و پرندگان ۹- آفرینش موجودات خشکی و حشرات ۱۰- آفرینش انسان.


شاید آفرینش انسان در آخر ترتیب درست طبیعت باشد اما آشکارا است که در این دو مورد بر شمرده اشتباه زیادی شده و علت هم کمبود دانش بشر آن روز ها بوده، بشری که تا همین چند سد سال پیش زمین را مرکز کهکشان ها می دانسته باید هم آن را روز اول خلقت می آفریده و بعد از آن به فکر آفرینش روشنایی و بعد ستارگان بیفتد. این بشر کهن چون آگاهی درست از گرد بودن زمین نداشته و آبهای دریاها مرز شناخته ها و ناشناخته هایش بوده, باید هم آب را جدا سازنده آسمان و زمین و جدا سازنده کهکشانها می دانسته (از دید یک بشر آن روز به افق دریا نگاه بیاندازید، آنگاه منطق وی را خواهید فهمید).    

سیر فرگشتی در طبیعت حتی در دین بشر نیز موجود است. این دین روز به روز با محیط اطراف خود را سازگار کرده تا بقا داشته باشد و حتی اینکه دینی چون یهود باقی بماند و دینی برود نیز حاصل منطق احتمالات بوده است. چرا که با کوچکترین بد شانسی طبیعی می توانسته این زمین اصلا موجودی زنده نداشته باشد که بشری دارای هوش داشته باشد.


با آزاد سازی بابل توسط کوروش بزرگ و آزادی دوباره یهودیان و بازگشت آنها به سرزمین های خود دین آنها از نابودی نجات می یابد. برای همین از کوروش به نام منجی بارها در کتاب مقدس آنها یاد شده، اما این مردم که دیگر با شهرنشینی آشنا شده بودند و بسیار تلاشگر هم بودند با افزایش دانش خود همیشه در مقام دانشمندان در کنار پادشاهان ایرانی باقی ماندند و این امر موجب بقای دین آنان شد. تا اینکه امپراتوری روم به سرزمین آنها تاخت و اورشلیم به خاک رومیان پیوست. در این مرحله, این قوم بار دیگر مزهء اسارت و بردگی را چشیدند و برای مبارزه و قیام و پایداری از نظر تاریخی به هویتی جدید و منجی نوینی نیازمند شدند, که در فصل چهارم به این منجی و دینکرد وی خواهیم پرداخت. 

"شکاک منطق"